درخت بلوط

بایگانی

۱۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

    و البته یکی از مخاطبین عزیز هم به دور از هیاهوی پاندمی، عکس خودش و همسرش رو پای سفره ی عقدش گذاشته پروفایلش، که سایز سفره ی عقد مذکور، بدون اغراق شاید یکی دو متر از متراژ کل خونه ی من کمتر بود.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۰۶
تیستو

     حالا نیستین عکس پروفایل و استوری های مخاطبین پزشک من رو ببینین. همگی ماسک N95 زده و گان پوشیده و دستکش جراحی دستشونه و البته شیلد گذاشتن و احساس فلمینگ بودن بهشون دست داده که یکی ندونه فکر میکنه توی آی سی یو عفونی کشیک میدن.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۰۲
تیستو

اولین افطار 97

 

اولین افطار 98

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۴۶
تیستو

     دختر خاله ام توی گروه خانواده پیام داده: "شیر رو برا اینکه ماست کنیم باید یه مقدار ماست اضافه کنیم دیگه.
کلا میگم ماست از اول از چی درست شد؟"

خلاصه اینکه در روز n ام قرنطینه، کار از نون پختن و شیرینی پزی و سلمونی گذشت و به فلسفه رسید.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۰۲
تیستو

   خانمی که مسئول ویرایش عکس های عروسی مان در آتلیه بود، امشب پیام داد و حالم را پرسید که ببیند در این حال و احوال کرونایی شیراز، حالم خوب هست یا نه؟

همین.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۴۷
تیستو

   "It feels like all these beautiful pieces of life are flying around me and I’m trying to catch them. When my granddaughter falls asleep in my lap, I try to catch the feeling of her breathing against me. And when I make my son laugh, I try to catch the sound of him laughing. How it rolls up from his chest. But the pieces are moving faster now, and I can’t catch them all. I can feel them slipping through my fingertips. And soon where there used to be my granddaughter breathing and my son laughing, there will be… nothing."

پ ن: در جواب این سوال که "از اینکه داری می میری چه احساسی داری؟"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۳۶
تیستو

   اینقده مونده که جمع کنیم بریم یه جزیره ی متروک و اونجا تاریخ خودمون رو بسازیم، اونوقت امروز توی گروه خاندان شیرمحمد - که اسم پدربزرگ مادرم باشه- عضوم میکنن. گویا تمدن کهن به این راحتیا دست از سر من بر نمیداره.

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۷
تیستو

 +"آخرش به خودمون میگیم دیدی هیچ کدومش مهم نبود؟"

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۴۶
تیستو

حالا بذار این داستان پاندمی تموم بشه، میرم بازار وکیل. و تا آخر عمرم همونجا می مونم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۵۱
تیستو

    حالا هم که بعد از دو هفته و اندی از خانه ی روستا برگشته اند شهر :) پیام های گروه خانوادگی از این قرار است:

- سلام خدمت خانواده ی عزیز. ببینید چند تا دفتر مشق و یک کتاب بنویسیم توی وسایل شما جا نمونده؟

- کسی ساعت و حلقه ی من رو ندیده؟

- دفتر ها پیدا شد. حالا ببینید جزوه ی تعلیمات اجتماعی دست کی مونده؟

- میشه صندوق عقب ماشین هاتون رو نگاه کنید؟ کفش کوه من نیست؟

- کِی دوباره بریم؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۴۱
تیستو