درخت بلوط

بایگانی

۷ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

    بعد آدم هم نمی شوم که. فکر میکنی نمی دانم که تنها کسی نیستم در  رواق نجمه خاتون نماز میخواند و کبوتر حرم پر میزند می آید داخل و با گردن کج کنارش روی فرش می نشیند؟ می دانم. ولی دل که خبر ندارد مغز با خودش تفاهم نامه ی عدم پیگیریِ نشانه ها را امضا کرده، یهو می ریزد.

۲۱ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۵۰
تیستو

   یک قسمتی از سریال big bang theory شلدون و اِمی خیال می کنند دوستشان کادوی عروسی را مثل گنج یک جایی پنهان کرده و آنها باید خودشان با توجه به نشانه ها و سرنخ ها بروند دنبال هدیه ی ویژه. غافل از اینکه دوستان سر به سرشان گذاشته اند و سرنخ هایی که پیدا می کنند ساخته ی ذهن خودشان است و اصلا نشانه ی خاصی نیست و تهش هم می رسد به هیچ.

   اشتباه من هم همین بود. یک چیزی توی ذهنم ساخته بودم و هر چه دور و برم میگذشت را به پای نشانه می گذاشتم. اینکه فلان خواب را دیدم، یا آن آقا دم در اتاق برگشت و فلان چیز را گفت، یا اینکه باران آن لحظه ای که منتظرش نبودیم بارید، یا اینکه فلان احساس را داشتم، اینکه آن طور شد و اینطور نشد. الکی خودم را گول می زدم که تمام شد، دارم به گنج نزدیک می شوم. و به جایش به کجا رسیدم؟ هیچ.

۲۰ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۱۳
تیستو

     خودم را با همه ی مشکلات بزرگی که کمرم را خم کرده کشان کشان می آورم اینجا و اینجا که می رسم میبینم چقدر مشکلاتم کوچک اند. چقدر خودم کوچکم. چقدر دنیایم کوچک است. همه به این خاطر است که تو بزرگی.

۱۹ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۰۵
تیستو

    یه سال نیمه شعبان مامان پشت یکی از کارت های کوچک تبریک عید که توی پلاستیک شیرینی ها می ذارن رو امضا زد و اون یه دونه رو قاطی همه ی شیرینی ها کردیم و قرار شد به همه توضیح بدیم که یکی از کارت ها امضا داره، اگر دیدن بیارن در خونه بهشون کادو بدیم - کادو ربع سکه بود. بله به نظر می رسه ما سابقا پولدار بودیم- خلاصه غروبی که داشتیم توی خیابونِ جلوی خونه پذیرایی می کردیم یه آقایی با موتور اومد، خسته ی خسته. کارگر بود و از سر کار می اومد. مردم معمولا توی این مراسما تعارف نمیکنن اصلا. که البته نوش جونشون. ما هم پذیرایی میکنیم که بردارن حتما.  ولی اون آقا فقط یه لیوان شربت خورد و  یه بسته کوچیک شیرینی برداشت. بعد تازه اجازه گرفت، گفت: میشه یه بسته دیگه برا خانومم بردارم؟ خانومم بارداره.

اره. کارت امضا شده توی بسته ی شیرینی خانومش بود 💔

۱۷ اسفند ۰۱ ، ۰۳:۳۳
تیستو

   یاس نوزدهم مهر بدنیا اومد. موقع شناسنامه گرفتن، مامان کلی این در و اون در زد که شناسنامه رو برای شهریور بگیره. خیلی جدی میخواست توی گواهی تولد بچه ی سزارین شده بنویسه تولد در منزل. حتی یه بار نشست پشت ماشین و بچه ی چند روزه رو برداشتیم بردیم یکی از شهرستان های اطراف که ثبت احوال بی در و پیکر اونجا بهش شناسنامه ی متولد شهریور بدن. که خب خوشبختانه اونجا اونقدر هم بی در و پیکر نبود. این همه اصرار برای این بود که بچه یک سال عقب نیافته و همراه نیمه اولی ها بره مدرسه.

  فکر میکنید آخرش تسلیم شد؟ ابدا. بچه رو همراه نیمه اولی ها فرستاد مدرسه. یعنی یاس یه سال زودتر رفت پیش دبستانی. بعد سالی که باید می رفت پیش دبستانی، رفت کلاس اول. سالی که باید می رفت کلاس اول، رفت کلاس دوم. و سالی که رفت کلاس سوم آخر تابستون، شهریور ماه، امتحان پایه ی سوم رو دوباره امتحان داد و تحت عنوان دانش آموز جهشی، سال بعدی نشست سر کلاس چهارم. اینطوری شد که سوسن خانم موفق شد از زیر یک سال عقب افتادن یاس در بره.

 یاس اما در تمام سالهای تحصیل بچگی اش، وقتی یک مساله ای رو نمی فهمید، یه امتحانی براش سخت بود، یه کلمه رو همش توی املا غلط می نوشت، و کلا هر جا کم می آورد و کلافه می شد، می زد زیر گریه و می گفت : "شما منو یه سال زود فرستادید مدرسه، من هنوز کوچولو بودم!"

 حالا این پیام رو دیروز فرستاده. دیروز که از کنکور دکترا برگشته، تماس گرفته و من نتونستم جواب بدم:

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۰۸
تیستو

     حالا امروز که فرم وراث بیمه ی عمر رو آوردن و ما هم با ترتیب جدیدی پرش کردیم و گذشت، ولی به جناب یومونچه بفرمایید که اصلا و ابدا وقت مناسبی رو برای آزردنِ دلِ لولی انتخاب نکرده بود.

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۱ ، ۱۴:۴۵
تیستو

   اگر روزی روزگاری یه لحافی از دو سال پیش تا حالا ته کمد مونده و هی هر ماه قرار بوده بره خشک شویی و نرفته، و تازه امروز به یاری خدا توسط جناب تحویل خشک شویی شده، عصبانی شدن نداره که، قسمت بوده. قدر شوهرتو بدون. وقتی رسید خونه براش موزیک بذار. بهش بگو: خسته نباشی دلاور، خدا قوت قهرمان.

اینم خیلییییی دوست دارن.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۵۳
تیستو