درخت بلوط

بایگانی

۱۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

     توی یکی از پیج های ولایت مون عکس یکی از عمه های مرحوم سوسن خانم رو دیدم. چون برام جالب بود و خدا وکیلی برای اینکه یادی بشه ازشون اسکرین شات گرفتم و فرستادم توی گروه خانواده. دیدم سوسن خانم ضمن ابراز تاسف ریپلای دادن که "خدا بیامرزتش بانوی خوبی بود". حالا من که یادم مونده این خدا بیامرز عمه ی مورد علاقه ی مامان نبود به هیچ وجه! زنگ زدم بهش میخندم و میگم: "عه؟ اینجوریه؟" حرصش گرفته میگه: میگه آره خیلی هم دوسش داشتم اصلا تو چیکار داری هی مُرده های ما رو زیر و وارو میکنی؟

خلاصه اینکه با حفظ تمامی سمت های قبلی، مُرده زیر و وارو کُن فامیل منم.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۴۱
تیستو

فکر کنم روز ششم کرونا مون بود. بهم پیام داده بود که : "بعنوان پزشک نمونه معرفی شدین"

   من؟ تب داشتم و بدن درد شدید و سرم به اندازه ی 100 کیلو سنگین بود و اینقدر بی طاقت بودم که چند دقیقه ی یه بار زار میزدم و هی آروم میشدم. پیام رو که دیدم ولی دیگه ظرفیتم تکمیل شد. موبایل رو پرت کردم یه گوشه و رو به گوشی و خطاب به یکی دیگه فحش میدادم که: گور بابات مرتیکه فکر کردی نمی دونم مجبور شدی منو معرفی کنی؟! گور باباتون با پزشک نمونه و غیر نمونه تون. لعنت به همتون اصلا. و بعدم زدم زیر گریه. خوب که گریه کردم رفتم شونصدمین استامینوفن رو خوردم و جواب دادم: واقعا؟ مرسی.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۱۸
تیستو

     اوایل شیوع کرونا مسوولین مربوطه ی بالاسری مون نشستن فکر کردن گفنن بیاین بخاطر کم کردن حجم مراجعه بیمارها بخصوص بیمارهای مزمن که شامل فشار خون و دیابتی و قلبی و اینا میشد، ویزیت مجازی راه بندازیم( واسه هر بیماری که خودش مایل بود البته). اینطوری که هر ماه سه روز قبل از موعد دریافت داروهای مزمن تماس بگیریم با بیمار و یکی یکی داروها رو نسخه کنیم و اگر تغییری داشت اعمال کنیم، بعد بچه ها داروها رو از داروخونه بگیرن و با کاغذ پرینت شده ای که اسم داروها و تعدادشون و البته دستور مصرف روش هست و آدرس و شماره تلفن بیمار ضمیمه شده، بدیم تحویل پست و پست هم ببره در خونه ی بیمار و اونجا بیمار هزینه ی پست رو تقدیم نامه رسون بکنه.(ویزیت و هزینه ی دارو در درمانگاه ما رایگانه)

     بعد از کلی جلسه ی مسوولین ما با مسوولین پست شهرستان، قرار شد هزینه ی پست 13 تومن باشه (حالا ما کار نداریم که من از منتهی الیه ایران خرید کردم و بسته ام رو با 12 هزار تومن فرستادن برام) و اینکه کار نداشته باشین که داروها رو در مواردی حتی تا 3 روز بعد از تحویل دادن ما به پست، به بیمار نمیرسوندن، یا اصلا زنگ میزدن به بیمار که بسته ات فلان جا هست و بیا ببرش، ولی بازهم اکثریت راضی بودن و حداقل کیس های در معرض خطر کمتر مجبور میشدن واسه داروهای مزمن تکراری بیان درمانگاه.

   حالا بعد از 3 ماه که این رویه اجرا میشد، و کلی از بیمارها متقاضی ویزیت مزمن مجازی شده بودن، اداره ی پست زد زیر همه چی. گفت دلم نمیخواد دیگه ادامه بدم.

   همین دیگه. میخوام بگم کل مملکت همینه.

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۰۱
تیستو

یکی از خوبی های اینکه آدم خونه ی خودش باشه، اینه که میتونی نصف ظرفها رو بشوری و بقیه اش رو نه. چرا؟ چون دلت میخواد.

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۱۳
تیستو

در حال حاضر نیم مثقال شادی توی دلم دارم که اونم بخاطر وارد کانال 70 کیلو شدن و اون جوراب کله ی الاغیِ است که مامان برام خریده.

۲۶ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۱۰
تیستو

     این وضعیتی که درون آن هستم، رکود است. اینطور که در هیچ جنبه ی شخصیتی تغییری نداشته ام. نه عاقل تر شده ام و نه تحصیل کرده تر و نه مومن تر و نه از لحاظ شغلی پیشرفته تر و نه حتی پولدارتر. در بعضی جنبه ها سقوط هم داشته ام حتی. پس اشتباه شد. این وضعیتی که درون آن گرفتار شده ام حتی رکود هم نیست.

۲۵ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۳۷
تیستو

.

   شوهرم و پدر و مادرم که این ور ان. خواهر و برادرم هم اونور و اونور تر. دقیقا من اینجا توی این شهر، تنهایی چه غلطی میکنم‌ رو نمیدونم.

۲۵ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۲۵
تیستو

او: بیا اینجا. دوندی[بستنی] بخوریم.

من: نمیشه الان من شیرازم. باید برم سر کار.

او: سرِ کاری؟ نی نی ها که اوفی شدن خوب میکنی؟

 

من؟ غش! ضعف! ونتیکولار تاکیکاردی! ایست قلبی تنفسی! بوق ممتد دستگاه. مُردم براش :)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۲۰
تیستو

    اون سالهایی که طرح بودم یه بار همکارا دور هم توی درمانگاه جمع شده بودن و خوشحال داشتن صحبت میکردن. گفتم چی شده؟ با خوشحالی توضیح دادن که تیم شبکه ی بهداشت در مسابقات بین ادارات شهرستان، تیم دادگستری رو شکست داده و قهرمان شده. به شوخی گفتم: وای! به چه حقی تیم اداره ی دایی ام اینا رو شکست دادین؟ آقای همکار که تعجب کرده بود پرسید: واقعا ؟! دایی تون کدوم بود؟ تا از زبونم در اومد که "فرگوسن"، یارو پاچه ی شلوارش رو تا زانو کشید بالا و یک وجب خون مردگی و زخم روی ساق پاش رو نشونم داد و فرمود: این کار داییته ها!

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۱۲
تیستو

فردا به قصرالدشت خواهم شد، و با فیکوس یا سانسوریایی به خانه باز خواهم گشت. اگر هم آنها گران بود، حسن یوسف.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۰۴
تیستو