اگه این مغازه نباشه که صبح به صبح بازش کنم، گم می شم
سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۵۶ ق.ظ
بیان شبیه این پاساژ های باریک و تاریک وسط بازار شده که عنوان مغازه ها رو با رنگ جا به جا پریده، پشت شیشه نوشتن و جنس ها همه خاک گرفته و صاحب مغازه های سن و سال دار همه جمع شدن توی یه مغازه و چای میخورن و بچه های صاحب مغازه ها توی دلشون منتظرن باباهه خودش رو بازنشسته کنه که بتونن پاساژ رو بکوبن و به جاش یه مال جدید پر زرق و برق بزنن و توش کتونی جوردن فیک بفروشن خدا تومن.
۰۳/۰۱/۲۸
هوووف. چه توصیفی دکتر🥺